داشتم یک تعداد کلمه رو که معنای فارسی براشون در نظر گرفته شده بود رو میخوندم تا رسیدم به این جمله : «به جای واژه بیگانه « قطب جنوب » می توان « میخ نیمروز » را بکار برد »
و به این فکر کردم که چطور میشه ازش استفاده کرد مثلا :
+ چه خبره این همه شال و کلاه…مگه از «میخ نیمروز » اومدی؟
یا
+ چه هوای سردی…انگار توی «میخ نیمروزیم»
یا فرض کنیم در نوشته ها و گزارش های تحقیقی بنویسیم:
+در «میخ نیمروز» به جز محققان كه در سالهای اخیر در آنجا زندگی می كنند هیچ انسانی زندگی نمی كند
یا
پنگوئن ها ، تنها در «میخ نیمروز» دیده میشوند.
یا
+ «رونالد انگل برگت گراونینگ آموندسن»، کاشف » میخ نمیروز» می باشد.
و…………
پیوست:
درسته زبان ما پارسیه و خوبه که از لغات و واژگان خودمون استفاده کنیم اما نمیتونیم منکر این باشیم که جهان هرچه بیشتر به دهکده جهانی معهود شبیه میشه و فرهنگ ها و زبان ها ی جوامع بر هم اثر میزارن…استفاده از لغات دیگه اگر محض کلاس گذاشتن نباشه مطمئنا هویت ما رو از ما نمیگیره…
وجدانا گفتن «وحی » روان تره تا » آگاهیدن»
و یا مستطیل از » راست گوشه » یک مقدار جذاب تره
و یا اینکه الان دیگه بین واژه » عقب انداختن » با » پس انداختن» یک تفاوتی ایجاد شده
مثلا این مکالمه رو در نظر بگیریم:
آقا دکتر جلسه امروز چطور بود؟
آقای دکتر: امروز حالم بد شد رفتم دکتر بهم گفت نمیتونی حرکت کنی مجبوری اونو » پس بندازی» منم اینکارو کردم.!!!!!!!!!!
دوست داشتن در حال بارگذاری...